شروع زندگی با طعم طلبگی
13 بهمن 1396 توسط مبينا حسين پور
- ساعت ۶صبح بود
- با استرس سایت حوزه ی علمیه رو باز کردم. تمام وجودم میلرزید…میترسیدم که قبول نشده باشم میترسیدم که یکساااااال الکی در انتظار طلبه شدن بوده باشم
- همه ی خانواده با خیال راحت خوابیده بودن اما من تا ۶چشم روی هم نذاشتم?
- به هر جون کندنی بود اینترنت سایت رو باز کرد و وارد سایت حوزه ی علمیه شدم…دستام یخ کرده بود و شمارش قلبم روی هزار بود کد رهگیریم رو وارد کردم و چشمامو بستم…میتونم بگم واقعا از باز کردن چشمام میترسیدم
- چند تا صلوات فرستادم تا آروم بشم…تو دلم خدا خدا میکردم که نوشته باشه وضعیت:قبول?به سختی چشمامو باز کردم و چشمم دقیقا افتاد رو این جمله:داوطلب عزیز ورود شمارو به حوزه ی انتخابی تبریک عرض میکنیم
- از شدت خوشحالی زیاد از خود بی خود شدم و جیغ کشیدم ….تو اتاقم بالا و پایین میپریدم و فقط میگفتم خدااااااایاااااا شکرتتتت?گریم گرفته بود …تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که به سجده بیافتم و اینطوری از خدای خودم تشکر کنم?
- وسط گریه هام از مولام امام زمان ارواحنا فداه هم تشکر میکردم و مدااااام میگفتم: ممنونم آقا مرسی که منو تو جمع نوکرات پذیرفتی…آقا از اینجا به بعد من تلاشمو میکنم شماهم کمکم کن??
- اون لحظه از بهترین لحظات عمرم بود…اما چیزی که زندگی رو برام شیرین تر کرد اون لحظه ای بود که به عنوان یک طلبه ی رسمی وارد حوزه ی علمیه ی خدیجه ام المومنین شدم…اون روز حس میکردم که با بقیه فرق دارم…آره از اون روز به بعد من ریزه خور سفره ی امام زمانم شده بودم…من یک طلبه شدم☺و چه افتخارق از این بالاتر?نویسنده ی وبلاگ : مبینا حسین پور